اولین خصوصیت «خط مقدم» روایت داستانی آن است. در این کتاب واقعا ما با یک داستان روبرو هستیم نه صرفاً یک داستان سازی! و این روایت داستانی با اسلوب مشخص و جذابیت به خوبی توانسته است بر پایه پژوهش استوار شود. یک روایت دانای کل و خط سیر داستانی مشخص.
گرچه به واسطه واقع نمایی آن ما جز قهرمان داستان، اشخاص از نام ها فراتر نمی روند و این تردستی نویسنده است که شخصیت های داستان را متکی بر داشته های ذهنی مخاطب بنا می کند. این مرزبندی نامشخص و درهم ریخته گرچه در نگاه اول یک نقطه ضعف فنی به شمار می رود، ولی می تواند مبدع ترفند نویسندگی باشد که با گذر زمان خوانش روایت را دچار چالش می کند.
برای مثال شخصیت هایی مانند حاجی زاده، هاشمی رفسنجانی و محسن رفیق دوست برای مخاطبی که به واسطه هم زمانی درک و شناختی ولو مختصر از آنها دارد، شناخته شده هستند و ارتباط با آنها با ذکر نام شان برقرار می شود. ولی چنین درک و حضور ذهنی برای مخاطبی که چندسال دیگر این کتاب را بخواند متصور است؟! گرچه بازهم نویسنده در یک تضاد و دوراهی قرار دارد، حضور ذهنی اعلای شخصیت ها نزد مخاطب معاصر و گنگی برای مخاطب آتی اثر!
و باز می توان به نویسنده مدد رساند که روایت آن چنان مملو و مفصل است که جایی برای ساخت شخصیت های فرعی نمی ماند و برای شناساندن شخصیت ها به یک پاورقی توضیحی اکتفا کرد.
اگر از نقد روایت داستانی کتاب عبور کنیم شاهد یک اتفاق خوب در تدوین این اثر هستیم. ساخت و خلق آثار داستانی از وقایع مستند همیشه با یک چالش جدی مواجه است و بین کیفیت روایت و کیفیت پژوهش در آمد و شد.
تبدیل پژوهش های تاریخی و مانند آن به روایت داستانی توسط پژوهش گر در بیشتر موارد جذابیت و کیفیت روایی اثر را مخدوش می کند و در مقابل انجام پژوهش توسط نویسنده به دلیل نبود تخصص استناد را زیر سوال می برد. بنابراین خلق چنین آثاری با چالش جدی و غالباً با عدم موفقیت و اقبال روبرو است و با آفت سفارشی نویسی همراه می شود.
«خط مقدم» توانسته است به خوبی از پس این چالش برآید و یک روایت داستانی جذاب را بر پایه پژوهش مفصل و دقیق محمدحسین پیکانی بسازد. نویسنده و پژوهشگر در همان مقدمه مشت خودشان را باز می کنند و بر مستند بودن روایت صحه می گذارند و در داستان هم اصول کلی و شخصیت ها حفظ می شوند. تلاشی که به خوبی یک اثر پژوهشی و مستند را در قالبی داستانی بازتولید کرده و برای مخاطب عام جذاب نموده است و به یک اثر شاخص در این حوزه و سبک بدل شده است.
«سلیمان دوباره آمده بود ایران». خط مقدم با این تعلیق هنرمندانه شروع می شود و تا مدت مدیدی مخاطب را با خود نگه می دارد. سلیمان، یکی از شخصیت های مهم خط مقدم است. یک درجه دار از لیبی که مسول تیم اعزامی پرتاب موشک از لیبی است. نوع رفتار او و تغییر رفتار او یکی از مولفه های اصلی کتاب است که در حوزه «روایت پیشرفت» بازتعریف می شود.
گرچه این تعلیق برای مخاطبی که اطلاعات خارجی و قبلی ندارد بیش از اندازه گنگ است و در نهایت هم از سرگرفته نمی شود. و این یک نقطه ضعف برای خط مقدم است. گرچه شاید بتوان اینطور پاسخ داد که مقطعی بودن روایت کتاب مانع از پیگیری تعلیق ابتدایی می شود. به هرحال تصویر چرخش رفتار سلیمان با پیشرفت توان موشکی ایران یکی از مولفه های «روایت پیشرفت» را به خوبی و کاملا ملموس ترسیم می کند.
عنصر جذابیت در روایت پیشرفت
تعلیق شاید اصلی ترین و عام ترین عنصر جذابیت روایت داستانی باشد. گرچه نمی توان این اصل را در «روایت پیشرفت» نفی کرد، ولی از نظر نگارنده این سطور فراز و نشیب های منتهی به دست یابی به هدف و حس گشودگی و شعف همراه با آن در رتبه بالاتری قرار دارد که مختص روایت پیشرفت است.
درباره خط مقدم هم این نظر صادق است. فراز و نشیب ها، سختی ها و موفقیت های مقطعی و در نهایت پرتاب اولین موشک عاریتی توسط تیم موشکی ایرانی حس شعف و گشودگی به مخاطب القا می کند که چند مرتبه بالاتر از تعلیق ابتدایی داستان است. گرچه نویسنده با هنرمندی خرده تعلیق هایی در میانه داستان گنجانده است و جذابیت اثر را بیشتر کرده است.
خط مقدم یک روایت بسیار صبورانه و جزیی است. گویی نویسنده بر لب جوی زمان نشسته است و این زمان است که جاری و ساری است. بیان مقدمه بر مقدمه، ذکر مراحل ابتدایی و جزیی، روایت عاشقانه و گاه پرنده خیال قهرمان داستان و … همه یک روایت کشدار و البته روان را ساخته اند. این مولفه های در کنار هم گرچه در نگاه نخست شاید حوصله سربر باشد، ولی باعث شده است با همان روایت داستانی همگونی مواجه باشیم که تا پایان حفظ می شود. طمانیه و ظرافت نویسنده در پرداخت داستان از نقاط مثبت خط مقدم است.
خط مقدم و یک عاشقانه آرام
اگر تصور می کنید با یک روایت زمخت مردانه روبرو هستید سخت در اشتباهید! احساسات و ویژگی های زنانه نویسنده به مدد روایت سخت و خشن «خط مقدم» آمده است تا ما داستان تشکیل یگان موشکی سپاه را در بستر یک عاشقانه آرام دنبال کنیم.
عاشقانه ای که از همان ابتدا (ص 22) پرنده خیال طهرانی مقدم آغازش می کند: «…مثل الهام که موقع خداحافظی اشک توی چشم هایش جمع شده بود.». ولی خوب ادامه پیدا نمی کند. نامه های همسر شهید که پُتک وار در میانه داستان بر سر مخاطب فرو می آید نتوانسته به خوبی جذب داستان شود و ظاهر بدقواره ای به اثر داده است.
از طرفی مخاطب در این گیر و دار است که آیا این نامه ها و گاه پاسخ های شهید طهرانی مقدم واقعی و مستند است یا ساخته ذهن نویسنده؟! گاه متن سخت خوان و ناخوانا دست نوشته شهید پاسخ نامه است که کفه مستند بودن را سنگین می کند.
از طرفی یا یک احساس نیک و بد روبرو هستیم که در حال ورود به بخش خصوصی زندگی قهرمان هستیم یا نه؟ اگر خواننده کتاب آقا باشد این حس تبدیل به یک معذب بودن در این بخش های داستان می شود و به یک حس دافعه تبدیل می شود. شاید این هم از بزنگاه ها و چالش های روایت های داستانی با شخصیت های واقعی به خصوص معاصر باشد.
خط مقدم به بهترین و کامل ترین شکل ممکن یک روایت پیشرفت است. گرچه یک روایت نیمه تمام از رسیدن به توان موشکی است ولی یک روایت کامل و تمام عیار از تشکیل یگان موشکی است که پیش از سال 63 در ایران هیچ موجودیتی نداشته است. به بیان دیگر چیزی را روایت می کند که هیچ سابقه و پیشنیه ای از آن وجود نداشته است. این یک مولفه مهم است.
مولفه دوم احساس نیاز در حد اعلای خودش، یعنی جان عده ای زیادی از مردم. انگیزه شروع به کار و حرکت به سمت توان موشکی متوقف کردن حمله صدام به شهرها است. عده ای جوان از خط مقدم جبهه ها که صرفاً و نهایتا تجربه فعالیت در توپخانه سپاه را دارند به یک دوره آموزشی آماده سازی و پرتاب موشک در سوریه اعزام می شوند. کاری که علی رغم تصور ابتدایی ما، کار بسیار دشوار و حساسی است. حجم عظیمی از انگیزه و شوق یادگیری دومین مولفه ای است که برجسته است. به طوری که دوره آموزشی 6 ماهه در کمتر از دو ماه به پایان می رسد.
مولفه سوم رنج و حقارتی است که حضور مستشاران اهل لیبی به مخاطب منتقل می کند. یعنی در کنار دست یابی و انگیزه تیم ایرانی، ذلت و تحقیر حضور تیم لیبیایی به مخاطب به خوبی منتقل می شود. این حس هم یک مولفه مهم است که حالتی برای مخاطب تصویر می شود که فقدان این توانایی چه شرایطی را به ما تحمیل می کند. از طرفی فراهم کردن خود موشک آن هم با سختی از کشورهای دیگر خودش روایت دیگری است که خط مقدم به آن پرداخته است. این بخش گرچه سخت و عذاب آور است شعف و گشودگی دست یابی را افزون و ارزشمندتر می کند.
مولفه چهارم حس انکار و ناباوری از توانایی تیم ایرانی است. عنصر مشترک روایات پیشرفت عکس العمل دیگران در مواجهه با نتایج است. از محال دانستن تا تمسخر و انکار و در نهایت قبول و تسلیم پیشرفت است. این مولفه در جای جای داستان نمایان است. عیان ترین مورد هم برخورد صدام و بازخورد رسانه ای حملات موشکی ایران به عراق و بغداد است.
مولفه پنجم روحیه اعتماد و خودباوری و ما می توانیم است. اینکه از همان ابتدا تیم ایرانی در خود توانایی پرتاب موشک را می بیند ولی به جبر زمانه باید تیم لیبییایی رو تحمل کند تا زمانی که خودش مشکلات فراوان موشک ها را برطرف می کند و می تواند بدون حضور تیم مستشاری لیبی موشک را پرتاب کند یا وقتی تصمیم به ساخت موشک از روی نمونه موشک اسکادبی می گیرد. همه این ها زمانی پررنگ تر می شود که این شور و شوق در کنار روایت متضاد تیم سوری یا لیبییایی قرار می گیرد و یک مقایسه ضمنی بین آنها شکل می گیرد.
مولفه ششم انگیزه الهی و خلوص نیت تیم موشکی است. آنجا که در هر قدمی اعتلای کلمه الله و قدرت معنوی اصل قرار می گیرد، داستان و روایت جان دیگری می گیرد و به خوبی و باورپذیر در داستان روایت می شود.
و در آخر اصل و اساس یک روایت پیشرفت پرداخت تام و تمام و ایجاد حس گشودگی و شعف در مخاطب است. روایت پیشرفت باید حول چنین امری بنا شود و ستون خیمه روایت پیشرفت انتقال و بازسازی چنین حس و واقعه ای است. هرچه نویسنده بهتر این کار را انجام دهد، به روایت پیشرفت نزدیک تر شده است. در خط مقدم فائق آمدن بر خرابکاری تیم مستشاری و پرتاب موشک در اوج ناباوری همان نقطه کانونی است که به خوبی پرداخت شده است.
همه این ها در کنار هم است که خط مقدم را به یک نمونه تام و تمام از روایت داستانی پیشرفت تبدیل می کند که هم در بعد جذابیت داستانی موفق عمل کرده است و هم در بیان مستند جزییات.
خرده روایت های جذاب و مرتبط
شاید یکی از سخت ترین مشکلاتی که نویسنده خط مقدم با آن روبرو بوده است، روایت یک داستان لو رفته است. یعنی مخاطب می داند که بالاخره ما به چنین توانی رسیده ایم به نحو اعلای آن. گرچه سیر و مسیر رسیدن به چنین توانی ممکن است جذابیت هایی داشته باشد ولی اصل داستان مشخص است.
در اینجاست که نویسنده در کنار ضمیمه کردن روایت عاطفی و عاشقانه به خرده روایت های جذاب متوسل شده است. خرده روایت های جذابی که همان مسیر دست یابی و گاه جزییات را روایت می کنند و به طرز ماهرانه ای در داستان نقش بازی می کنند. برای مثال داستان انتقال موشک ها از تهران به کرمانشاه که با جزییات زیاد ولی جذابی روایت شده است و در آخر راننده ماشین حامل موشک را گوشه خیابان در تهران پارک می کند و به خانه اش می رود. هول و ولایی که مخاطب را جان به لب می کند. یا چگونگی راضی کردن قذافی برای دادن سه محموله موشک به ایران آن هم به رایگان!
روایت عاشقانه خط مقدم گرچه یک روایت فرعی است، در عین حال با روایت اصلی کتاب گره خورده است. در این روایت فرعی که مخاطب چندان با آن درگیر نمی شود با همان چالش هایی که ذکر شد، یک زیستن و حس را به مخاطب منتقل می کند که اتفاقا هم به جا است و هم تحسین برانگیز.
زیستن و یک زندگی مشترک که روایت را از تک بعدی بودن خارج می کند و رنج دوری و اضطراب و عشق دو سویه را در یک قاب نشان می دهد. رنج و اضطرابی که همسر رزمنده در دوری و بی خبری می کشد. و شاید بهانه و زمینه ای باشد برای نشان دادن حس و حال مردمی که در شهرها و تیرس موشک ها و بمباران ارتش صدام هستند. همچنین در رفت و برگشت ها و نفوذ به حیطه شخصی قهرمان وجه ای دیگری از یک نظامی ترسیم می کند که بر خلاف تصویر حرفه او تلطیف شده و احساساتی است.
از آن جایی که کتاب خط مقدم بعد از استقبال مخاطبان توسط نشر شهیدکاظمی منتشر می شود، به لحاظ شکلی حد قابل قبولی دارد، ولی صفحه روی جلد کتاب معنایی را به مخاطب منتقل نمی کند. انتظار می رود چنین کتابی با یک بازطراحی، شکل و شمایل بهتری به خود بگیرد. عکس شهید در یک قاب خاتم به شکل موشک چه چیزی را قرار است به ذهن ما متبادر کند؟! آیا بهتر نیست طراحی جلد چنین اثری به گونه ای باشد که شاهد یک اتاق و یک کنش در آن باشیم؟
فصل بندی کتاب با عنوان کتاب یک هماهنگی خوب دارد. عنوان خط مقدم و ایهامش هم هنرمندانه است و از بخشی از کتاب گرفته شده است: «شاید نفمیدن یک نکته کوچیک، بعد از برگشت بشه شاه کلید پرتاب و همه چی برباد بره. اینجا خط مقدم ماست. فرض کنین که توی این سه ماه وسط عملیات و در خط مقدم هستین. باید به خودمون زحمت بدیم. باید چند موتوره کار کنیم که عملیاتمون پیروز بشه…».
با اینکه کتاب چندین بار چاپ مجدد شده است با برخی اشکالات صفحه آرایی و نگارشی مواجه می شویم. صفحاتی که در میانه خالی راهی می شوند یا فصلی که انگار در صفحه آرایی جملات پایانی آن حذف شده است.
کتاب خط مقدم به لحاظ ترویجی هم موفق بوده است. نسخه الکترونیک و صوتی کتاب «خط مقدم» تهیه شده اند و در دسترس مخاطب قرار داد. همچنین سریال کوتاه اقتباسی در 4 قسمت ولی نه چندان جذاب از آن ساخته شده است. این سریال با نام «خط مقدم» از شبکه یک پخش شد که در اصل تقطیع شده فیلم سینمایی «آفتاب نیمه شب» به کارگردانی شهریار بحرانی است که متاسفانه هیچگاه اکران نشد و در پخش تلویزیونی به شکل قابل قبولی تبلیغ نشد. همچنین چندین مسابقه کتابخوانی هم از این کتاب برگزار شده است. ولی با توجه به تیراژ گسترده و اقبال مخاطبان جای افسوس است که معرفی های جذاب و نقدهای خوبی از این کتاب در فضای رسانه ای -آن چنان که انتظار می رود- منتشر نشده است.
لینک کوتاه: