چندرسانه ای

خانه > چندرسانه ای > برشی از کتاب ترش شیرین قسمت سوم
کتاب ترش و شیرین

01 بهمن 1403

برشی از کتاب ترش شیرین قسمت سوم

 

ناظمی‌پور بی‌رحمانه از دستگاه کار می‌کشید. مانعش نمی‌شدم؛ دستگاه را سپرده بودم به او که خوب دمارش را در بیاورد. اسبی بود که باید توی میدان مسابقه تاب می‌آورد. اگر توی کارگاه ناظمی‌پور خوب تمرین نمی‌کرد و شلاق نمی‌خورد، حتما بعدها دست مشتری‌هایم را می‌بست و می‌شد اسب از پیش باخته. من سرسختانه پای تعمیرش ایستاده بودم. ناظمی‌پور هم پا به پای من خبره دستگاه شده بود. قلقش آمده بود دستش، هر بار که خودم را می‌رساندم پای دستگاه هم ایرداش را نشان می‌داد هم یک پیشنهاد کاربردی می‌گذاشت کف دستم. بهترین پیشنهادش را وقتی داد که یک شاخه دانه شده را از سید شاخه‌های پاک شده گرفت جلوی چشمم گفت می‌بینی مهندس؟ منظورش دانه‌های مانده روی شاخه بود؛ یکی دو تا نیست که بشه از خیرش بگذرم ببین چقدر دونه روی شاخه مونده. بعد سبد شاخه‌های پاک شده را سُراند طرف من و ادامه داد: شاید الان به چشم نیاد؛ ولی آخر سر این دونه‌ها میشه یه ضرر چند میلیونی! نمیشه به فکری بکنی ویبره دستگات قوی تر بشه؟

دانلود عکس